ریحانه السادات حسینیریحانه السادات حسینی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

یه کوچولو محبت

بدون عنوان

یک هفته ای میشه که خیلی محبتی شدی.یهو میگی مامان دوستت دارم و میپری تو بغلم.یه وقت هم که از دستم ناراحت میشی میگی دوستت ندارم! عاشق اون لحظه ام که میگی دوستت دارم و سفت بغلم میکنی.تو اون لحظه هیچی از خدا نمیخوام جز خودت و اینکه همیشه سالم پیشم باشی. 3روز پیش تب کردی واستفراغ.وقتی استفراغ میکنی و میترسی دلم میخواد گریه کنم اون قدر که ناراحتت میشم. وقتی مریض میشی خیلی بهونه گیر میشی.اما این قدر خوبی که وقتی میگم فلان چیزو نخور واست بده حرفم رو گوش میکنی و نمیخوری.
24 شهريور 1392

برای تو که عزیزترینی

وقتی سرت باردار بودم یه وبلاگ واست درست کردم اما بیشتر از چندتا مطلب نتونستم توش بنویسم به خاطر خیلی از دلایل. ولی حالا که وبلاگ بقیه ی بچه ها رو دیدم هوس کردم یه وبلاگ درست کنم تا همه ی اونچه که داره اتفاق میفته بین من و تو وبابا و دنیای دور وبرت را بنویسم. از خوبیها و شیطنت هات.از حرصایی که میدی. شاید یه روز بزرگ بشی و بیای اینجا سر بزنی و ببینی چه پدری ازمن درآوردی تابزرگ بشی. شاید دیر شروع کردم اما هروقت ماهی رو از آب بگیری تازه است. من با عشق واست مینویسم نه با منت نه با هیچ چیز دیگه ای ...
24 شهريور 1392
1